سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه بنده در دل شب با مولای خود خلوت کند و به مناجات پردازد، [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 91 شهریور 30 , ساعت 12:45 عصر

وهابیت در ترازوی نقد



گزارشی از مناظره ی احمد بن ادریس با علمای وهابی در سال های اخیر همواره از آسیب ها و خطراتی که به واسطه ی اندیشه ها و عملکرد وهابیگری، اسلام و مسلمانان را تهدید می کند، سخن بسیار گفته و شنیده شده است.

وهابیت، به عنوان اندیشه و روشی انحرافی در تفکرات اسلامی شناخته می شود که با برداشت های جاهلانه و کوته نظرانه از اسلام پدید آمده است و به لطف دست های غربی به حیات خویش ادامه می دهد. متفکران و رهبران عالم تشیع و بسیاری از متفکران و علمای اهل سنت در نقد ورود آرای مضر و انحرافی این نحله سخن گفته و نوشته اند. نوشتاری که پیش رو دارید، گزارشی است از رویارویی نظری و فکری یکی از این علما، احمد بن ادریس، در برابر رویکردهای عملی و نظری چهره های برجسته ای از تاریخ وهابیت. ادریس، در این رویارویی به اصول اسلامی و قرآنی ناب متکی است، اگرچه برخی از آرای وی نیز جای نقد و بررسی دارد.
 
احمد بن اِدریس؛ شرح حال:

ابوالعباس احمد ابن ادریس حسنی فاسی در خانواده ای اهل علم در میسور در نزدیکی شهر فاس مغرب (مراکش) متولد شد. اطلاعات ما در باب تاریخ تولد وی میان رجب سال 1163-1173 تا (1760/1749) متغیر است. (1) او پس از دریافت آموزه های اولیه و قرآنی در بیست سالگی به فاس رفت و در مسجد جامع قرویین به تحصیل علم پرداخت. او در این مدت گستره ی وسیعی از علوم اسلامی را نزد استادان متعدد آن منطقه فرا گرفت که در میان آنها می توان به ابوالمواهب عبدالوهاب التازی، ابوالقاسم الوزیر و محمد طیب بن کیران (متوفی،1812) که شاگرد مهم ابن ادریس، محمدالسنوسی هم فرصت شاگردی او را به دست آورد (2) اشاره کرد. (3) به اختصار باید گفت که او علاوه بر علوم اولیه و اصلی دینی و فقهی که بر محوریت تفسیر قرآن و حدیث بنا نهاده شده بود، از همان ابتدا در عرفان و تصوف هم دستی بر آتش داشت. از همان آغاز نظریات و انتقادات او به خرافه پرستی و شعائر نادرستی که در میان متصوفه رنگ و بوی بیشتری داشت، باعث کسب شهرت و اهمیت او در جامعه ی فاس شد. مبانی اصلی عقاید او مانند دیگر اصلاح گران اسلامی که در آن قرون تعدد بسیار زیادی یافته بودند در باب مسائلی چون نفی پیروی و تقلید از ارباب مذاهب، لزوم اجتهاد و تاکید بر مفتوح بودن باب آن، بازگشت به قرآن و سنت و پای بندی به اصول اولیه ی اسلام، بنا نهاده شده بود. امتزاج و همسویی این اصول فکری که به طور کامل در تفکر ضد صوفیانه ی سلفیه متبلور شده بود، با عقاید صوفیانه ی ابن ادریس خود محل مناسبی برای بررسی و تحقیق بیشتر است که در ادامه بدان خواهیم پرداخت. عقاید نوگرا و جدید ابن ادریس، کاسه ی صبر علمای قرویین را لبریز کرد و مجادلات فراوانی میان ابن ادریس و آنها در گرفت که چنان که خود در جریان مناظره با وهابیان به حسن بی عاکش گفته، این مساله دلیل اصلی سفر بی بازگشت او به حجاز و انجام فریضه ی حج در میانه ی سال 1212 (1797) بود. او در سال 1213 به اسکندریه رسید. (4) نکته ی قابل توجه دیگر در میزان مقبولیت و تاثیرگذاری او به هنگام حضورش در قاهره و دانشگاه الازهر قابل درک است، سخنرانی های سلسله وار او در این دانشگاه که با استقبال گسترده ی مردم مواجه شد و تعداد قابل توجهی از آنان هم در سال 1214 به همراه ابن ادریس به مکه سفر کردند. (5) او در مکه روابط بسیار خوبی با شریف غالب بن موسی (1788-1814) برقرار کرد و با وجود مخالفت های علمای مکه با عقایدش روزگار پرثمر و بی مشکلی را به مدت 14 سال در این شهر گذراند. (6) شخص شریف غالب هنگام تسلط وهابیان بر مکه در سال 1220 (1803) از این شهر برای مدت کوتاهی گریخت اما پس از انعقاد معاهده ی دست نشاندگی با امیر سعودی بر حکومت این شهر ابقا شد. جالب اینجاست که ابن ادریس در تمام این مدت از مکه بیرون نرفت و تنها هنگام تسخیر این شهر توسط نیروهای مصری محمدعلی پاشا در سال 1230 (1813) مجبور به ترک آن شد. سه سال را به همراه یکی از مهم ترین شاگردانش -محمدبن عثمان میرغنی- به سفر در شهرهای مصر گذراند و در نهایت در سال 33 (1817) به مکه بازگشت؛ اما جو عمومی جامعه کاملا مخالف او بود. ده سال با همین شرایط گذشت تا سال 1243 (1827) احمد بن ادریس از مکه اخراج شد و همراه خیل کثیر مریدان و شاگردانش به سوی یمن حرکت کرد و تنها در این میان محمد السنوسی در مکه باقی ماند. تحمل شرایط سخت و مشکل سازی که در ده سال پایانی حضور ابن ادریس در مکه بر او می گذشت، نشان دهنده ی روحیه ی آرام، منزویانه و دور از آشوب اوست که با وجود مخالفان توانمند، ده سال را در آن شهر گذراند. شواهد و مشخصات قابل دفاعی از این نظریه را می توان در جریان مناظره ای که در پی خواهد آمد، مشاهده کرد. (7)

ابن ادریس هرچه در مکه و حجاز دست به گریبان مخالفان و معاندان بود، در یمن و جنوب شبه جزیره از اقبال عمومی مردم و علما برخوردار بود. علمای یمنی (8) مکرراً در زمان حضور او در مکه به دیدارش آمده بودند (9) و روابط بسیار خوب او با آنها (10) یکی از عوامل مضاعف خشم و دشمنی علمای مکه با وی بود. او ابتدا به زبید رفت و مورد استقبال گرم مفتی آن -عبدالرحمن بن سلیمان بن اهدل (متوفی 1835)- قرار گرفت. پس از اقامت یک ساله در این شهر، دوره ی سفرهای خود را در سواحل جنوبی شبه جزیره و بلاد یمن آغاز کرد و در هر شهر با صدور اجازه یا جلب مرید، دایره ی هوادارانش را گسترده می کرد. (11) البته باید اشاره کرد که ابن ادریس در یمن هم مانند فاس و مکه با مخالفانی مواجه بود، ابوبکر بن محمد ابی طلیعه تهامی (متوفی 1843) نظرات ابن ادریس در باب ظاهر قرآن و دین و روشی که او آنرا «قواعد الصوفیه» می نامید شنید، و ردیه ای بر عقاید او به نام «تلبیس ابلیس» نگاشت که با تقلید از ابن جوزی، آن را در رد بر متصوفه به رشته ی تحریر درآورد. ابراهیم بن یحیی ضمادی که یکی از علمای هوادار ابن ادریس بود و در جریان مناظره تحرکات مؤثری داشته است، پاسخ مفصلی به این ردیه نوشت (12) در نهایت پس از دو سال سفر در اقطار یمن، ابن ادریس در شعبان 1244 (1828) به شهر صبیا در عسیر وارد شد؛ جایی که یک سال بعد مناظره ی معروف و مهمی را با علمای وهابی این دیار برقرار کرد. (13) او در 21 رجب س 1253 (1837) در صبیا درگذشت. (14)
در باب عقاید خاص و ویژه ی ابن ادریس کتب و تحقیقات مفصلی انجام شده و پژوهشگران غربی در این زمینه پس از محققان کم تعداد آفریقایی، گوی سبقت را از دیگران ربوده اند. چنانکه پیش از این هم اشاره کرده ایم، ابن ادریس ذاتاً انسان مجادله گر و عداوت آفرینی نبود. یک صوفی آرام، معتزل و نیک طبع که تبلور کاملی از تساهل و تسامح صوفیانه ی اسلامی بود. این مطلب که او هیچ گاه تلاش ویژه ای برای تدوین و بنیان نهادن طریقتی خاص در تصوف نداشت، جلوه ی مناسبی برای شناخت روحیات و افکار اوست. برای بحث در باب جهان بینی خاص ابن ادریس و اندیشه های خاص اصلاح گرانه ی او، بهترین منابع از میان اطلاعات محدود دست اول ما دو کتاب مهم است؛ «مجموعه نامه های» (15) او خطاب به یاران، مریدان و اصحاب خاصش و هم رساله ی «الردّ علی اهل الرای بالصواب لموافقة السنة و الکتاب». (16)

بدون شک درک و شناخت افکار ابن ادریس امر بسیار مهمی در تشخیص و ارزشگذاری کار او در زمینه ی اصلاح گری اسلامی است؛ لیکن پیش از آن اشاره به همسانی ها و تمایزات افکار اصلاح گرانه ی او با فقیه سلفی هم عصرش، -محمد بن علی شوکانی- لازم و ضروری به نظر می رسد. به آن دلیل مقایسه ی میان این دو شخصیت را در اینجا ضروری می دانیم که هر دو به نوعی در بن مایه ها و ریشه های فکری اشتراکات بسیاری با محمد بن عبدالوهاب و جهان بینی او دارند؛ اما به لحاظ عملکردی و مصداق یابی برای آن عقاید، تعارضات و اختلافات سر برون آورده اند. شوکانی به عنوان یک فقیه نسبت به اعمال حکام سعودی اعتراض کرده و ابن ادریس به عنوان یک صوفی نوگرا با حفظ تمام جوانب تساهل و تسامح هم نتوانست زبان بر انتقادات صریحی که به وهابیت و عملکرد دولت اول آن داشت بربندد، چنانکه پس از این در متن مناظره خواهد آمد.

محمد بن علی شوکانی و ابن ادریس
محمد بن علی شوکانی (17) (1250-1834/1173-1759)یکی از چهره های بارز سلفی در یمن بوده است. او از سال 1795 تا زمان مرگش قاضی صنعا بود و در تمام این مدت مشاور مذهبی و سیاسی حکام زیدی یمن بود. او در دوره ی استیلای وهابیون بر حجاز و پس از آن، دوره ی شکست آنها از سپاه عثمانی هم در قید حیات بود.
شوکانی مانند استادش ابن امیر صنعانی (18) (1182-1768/1099-1688) ابتدا مجذوب عقاید ابن عبدالوهاب شده بود و در قصیده ای، مادحانه او را الگو و نمونه ی کاملی برای خود خواند. (19) اما پس از حمله ی سعودیان به مرزهای یمن و عملی شدن نظریات ابن عبدالوهاب در قالب تکفیر مسلمین و غارت اموال و دماء شان به نام ترویج توحید، شوکانی از نظر اولیه ی خود در باب وهابیت بازگشت و طی قصیده ی دیگری که به سعود بن عبدالعزیز فرستاد، تکفیر را نزد ایشان تقبیح کرد. (20) از شوکانی آثار بسیاری برجا مانده و به جرات می توان او را یکی از پرکارترین اندیشمندان یمنی دانست؛ اما بیشتر نظرات مناقشه برانگیز و مهم او در قبال وهابیت و مخالفت با آنها در کتاب «رسائل السلفیة» و به طور مشخص در سه رساله ی این کتاب به نام های القول المفید فی ادلة الإجتهاد و التقلید، شرح الصدور فی تحریم رفع القبور و الدر النضید فی إخلاص کلمة التوحید آمده است. (21)
سخن در باب شوکانی و جایگاه فکری او در طیف سلفیون اصلاح گر، مجال دیگری را طلب می کند، اما آنچه ما را در این سطور به ارائه ی توضیحاتی واداشته، روابط فکری شوکانی و ابن ادریس است. از لحاظ تاریخی تنها شاهد تاریخی در باب رابطه ی این دو به نامه ای بازمی گردد که شوکانی در آن خطاب به عبدالله بن سلیمان اهدل (22) از ابن ادریس به غایت تقدیر به عمل آورده و اندیشه های او را برای مسلمین الزامی و حیاتی دانسته است. (23) اما با وجود اختصار این شاهد تاریخی می توان روابط فکری این دو را در دو جنبه مورد بررسی و تحلیل قرار داد؛ روابط این دو با وهابیت و نظرات شوکانی در باب تصوف.
نظرات شوکانی در باب وهابیت بسیار شبیه مطالبی است که ابن ادریس در جریان مناظره به تبیین آن می پردازد.
آن دو با وجود پذیرش مبانی نظری اندیشه وهابی که اشتراکات بسیاری با خاستگاه های سلفی خوددارد، با افراط گری ای که در عمل به منصه ی ظهور رساندند، به شدت مخالف بودند. در نگاه شوکانی نباید به مردمانی که آئین های مشابه پرستش خداوند را در قبال درگذشتگان و اصحاب قبور به جا می آورند، -قبوریون- لقب کافر داد. بلکه آنها گمراهانی گناهکارند که باید از اعمال خویش توبه کنند و نمی توان آنان را کافرانی مهدورالدم دانست. (24)
شوکانی در باب تصوف هم نظرات همراستایی با متصوفه ی زاهد اولیه مانند امام محمد غزالی داشته است. پذیرش کرامات و مکاشفات عرفا در نگاه او به شرطی مورد پذیرش است که با مبانی قرآن و سنت رسول الله (ص) تباینی نداشته باشد. البته این نظرات هیچگاه نافی انتقادات تند و بی پرده ی او نسبت به آداب ناصواب متصوفه در یمن نبود:
من به چشم خود دیده ام که عوام الناس در کنار قبور افرادی چون إبن عُلوان (متوفی 665) که در نزدیکی طائز دفن شده و یا ابن عُجَیل (متوفی 690) که در بیت الفقیه دفن شده، نام آنها موردخطاب قرار داده و از ایشان حاجت می طلبند. حال این مساله در تمام بلاد جهان اسلام رواج دارد و در هر قریه ای یک بارگاه مقدس شده برای زیارت و طلب حاجت ساخته شده است. (25)

مطالعات ارزشمند دیگری هم در باب این رابطه ی ابن ادریس و شوکانی انجام شده است، (26) اما در این مجال صرفاً اشارتی به تعاملات این دو شخصیت تاثیرگذار اصلاح گر الزامی به نظر می رسید. چه سنت سلفی یمن در این دوره از سویی و جریانات متصوفه ی نوین که اندیشه های اصلاح گری در متن عقاید و افعالشان قرار داشت. اموری بسیار مهم در درک ابعاد اندیشه های سلفی و وهابی در جهان پیشامدرن اسلامی داشته و متاسفانه در مقایسه با پژوهش های پرتعداد غربیان، پژوهشگران مسلمان توجهات بسیار کم و معدودی را متوجه این مسائل مهم کرده اند. به هر روی پس از ارائه ی توضیحاتی هرچند مختصر اما کامل در باب شرایط و اوضاع تاریخی و اجتماعی در دورانی که این مناظره ی مهم رخ داده به ارائه ی گزارشی تحلیلی از این جلسه ی مناظره می پردازیم.

محمد بن علی شوکانی و ابن ادریس
محمد بن علی شوکانی (17) (1250-1834/1173-1759)یکی از چهره های بارز سلفی در یمن بوده است. او از سال 1795 تا زمان مرگش قاضی صنعا بود و در تمام این مدت مشاور مذهبی و سیاسی حکام زیدی یمن بود. او در دوره ی استیلای وهابیون بر حجاز و پس از آن، دوره ی شکست آنها از سپاه عثمانی هم در قید حیات بود.
شوکانی مانند استادش ابن امیر صنعانی (18) (1182-1768/1099-1688) ابتدا مجذوب عقاید ابن عبدالوهاب شده بود و در قصیده ای، مادحانه او را الگو و نمونه ی کاملی برای خود خواند. (19) اما پس از حمله ی سعودیان به مرزهای یمن و عملی شدن نظریات ابن عبدالوهاب در قالب تکفیر مسلمین و غارت اموال و دماء شان به نام ترویج توحید، شوکانی از نظر اولیه ی خود در باب وهابیت بازگشت و طی قصیده ی دیگری که به سعود بن عبدالعزیز فرستاد، تکفیر را نزد ایشان تقبیح کرد. (20) از شوکانی آثار بسیاری برجا مانده و به جرات می توان او را یکی از پرکارترین اندیشمندان یمنی دانست؛ اما بیشتر نظرات مناقشه برانگیز و مهم او در قبال وهابیت و مخالفت با آنها در کتاب «رسائل السلفیة» و به طور مشخص در سه رساله ی این کتاب به نام های القول المفید فی ادلة الإجتهاد و التقلید، شرح الصدور فی تحریم رفع القبور و الدر النضید فی إخلاص کلمة التوحید آمده است. (21)
سخن در باب شوکانی و جایگاه فکری او در طیف سلفیون اصلاح گر، مجال دیگری را طلب می کند، اما آنچه ما را در این سطور به ارائه ی توضیحاتی واداشته، روابط فکری شوکانی و ابن ادریس است. از لحاظ تاریخی تنها شاهد تاریخی در باب رابطه ی این دو به نامه ای بازمی گردد که شوکانی در آن خطاب به عبدالله بن سلیمان اهدل (22) از ابن ادریس به غایت تقدیر به عمل آورده و اندیشه های او را برای مسلمین الزامی و حیاتی دانسته است. (23) اما با وجود اختصار این شاهد تاریخی می توان روابط فکری این دو را در دو جنبه مورد بررسی و تحلیل قرار داد؛ روابط این دو با وهابیت و نظرات شوکانی در باب تصوف.
نظرات شوکانی در باب وهابیت بسیار شبیه مطالبی است که ابن ادریس در جریان مناظره به تبیین آن می پردازد.
آن دو با وجود پذیرش مبانی نظری اندیشه وهابی که اشتراکات بسیاری با خاستگاه های سلفی خوددارد، با افراط گری ای که در عمل به منصه ی ظهور رساندند، به شدت مخالف بودند. در نگاه شوکانی نباید به مردمانی که آئین های مشابه پرستش خداوند را در قبال درگذشتگان و اصحاب قبور به جا می آورند، -قبوریون- لقب کافر داد. بلکه آنها گمراهانی گناهکارند که باید از اعمال خویش توبه کنند و نمی توان آنان را کافرانی مهدورالدم دانست. (24)
شوکانی در باب تصوف هم نظرات همراستایی با متصوفه ی زاهد اولیه مانند امام محمد غزالی داشته است. پذیرش کرامات و مکاشفات عرفا در نگاه او به شرطی مورد پذیرش است که با مبانی قرآن و سنت رسول الله (ص) تباینی نداشته باشد. البته این نظرات هیچگاه نافی انتقادات تند و بی پرده ی او نسبت به آداب ناصواب متصوفه در یمن نبود:
من به چشم خود دیده ام که عوام الناس در کنار قبور افرادی چون إبن عُلوان (متوفی 665) که در نزدیکی طائز دفن شده و یا ابن عُجَیل (متوفی 690) که در بیت الفقیه دفن شده، نام آنها موردخطاب قرار داده و از ایشان حاجت می طلبند. حال این مساله در تمام بلاد جهان اسلام رواج دارد و در هر قریه ای یک بارگاه مقدس شده برای زیارت و طلب حاجت ساخته شده است. (25)
مطالعات ارزشمند دیگری هم در باب این رابطه ی ابن ادریس و شوکانی انجام شده است، (26) اما در این مجال صرفاً اشارتی به تعاملات این دو شخصیت تاثیرگذار اصلاح گر الزامی به نظر می رسید. چه سنت سلفی یمن در این دوره از سویی و جریانات متصوفه ی نوین که اندیشه های اصلاح گری در متن عقاید و افعالشان قرار داشت. اموری بسیار مهم در درک ابعاد اندیشه های سلفی و وهابی در جهان پیشامدرن اسلامی داشته و متاسفانه در مقایسه با پژوهش های پرتعداد غربیان، پژوهشگران مسلمان توجهات بسیار کم و معدودی را متوجه این مسائل مهم کرده اند. به هر روی پس از ارائه ی توضیحاتی هرچند مختصر اما کامل در باب شرایط و اوضاع تاریخی و اجتماعی در دورانی که این مناظره ی مهم رخ داده به ارائه ی گزارشی تحلیلی از این جلسه ی مناظره می پردازیم.


لیست کل یادداشت های این وبلاگ